محل تبلیغات شما

حس می کنم زندگیمو یه مشت کلیشه در بر گرفته.

هر کلیشه، راجع به یه موضوع جداگانه است

بعضی وقتا نمی دونم چطوری از دست این پراکندگی فرار کنم.

نمی دونم چطور با یه دید کلی تر به همشون نگاه کنم تا متوجه بشم آیا میشه اونا رو به دسته های بزرگتر و کلی تری تقسیم کرد و بعد برای حلش تصمیم گرفت یا نه. 

 

کلیشه ها، و نصیحت هایی که هزاران بار همشونو از زبان هزاران آدم شنیدیم.

انگار تو مدرسه، به هممون، یه چیزای مشابه یاد دادن. و ما هر وقت همدیگه رو می بینیم، برای "پُر کردنِ ساختِ زمانمون"، چند تا از اونا رو به همدیگه می گیم این کارو حتا گاهی طوطی واری انجام می دیم. منظورم اینه که شرایط طرف مقابلو کامل و دقیق نمی سنجیم تا بر اساس اون فرد خاص، یک کلیشه که کاملا با وضع اون، هماهنگ باشه بهش بگیم. 

 

من فکر می کنم بیشترمون تا حالا با همدیگه، مکالمه ی واقعی نداشتیم. در مورد خودم می تونم بگم تعدادش زیاد نبوده.

 

آدما منحصر به فردن. بعضیا نیستن. بعضیا توی قالب می رن و تفاوت هاشونو با دیگران، به حداقل می رسونن و خودشونو تا جای ممکن، شبیه دیگران می کنن تا تو دل اونا جا بشن.

 

من می دونم که دوستام کمن. همه از من تعجب می کنن. من خودم هستم. (دارم تعریف می کنم از خودم) 

خودم بودن، برام سخت و دردناکه. از نتیجه ی رابطه ی صادقانه ای که با همکارام برقرار کردم، متوجه این قضیه شدم‌. 

اونا صداقت و "خودم بودنِ من" رو بر نمی تابن و به من حسادت می کنن. 

 

 

داشتم می گفتم. می خوام سعی کنم با یه نفر که رو به رو می شم، خودشو به همراه تفاوتاش ببینم و جوری باهاش مکالمه کنم که مخصوص خودش و خودم باشه.

 

هنوز بلد نیستم. خودمم نتونستم هنوز. چطوری این کارو انجام بدم؟؟؟ 

فراموش کردن عشق = یاد گرفتن دوچرخه سواری

تجربه ی دوستی با طعم دوبله

یک‌تکه از فصل ۲۱ شازده کوچولو - آنتوان دو سنت اگزوپغی

کنم ,رو ,یه ,نمی ,دونم ,اونا ,رو به ,می کنن ,می کنم ,و خودم ,با یه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها